معنی لال و گنگ

حل جدول

لال و گنگ

اخرس


لال

گنگ


گنگ

لال، ابکم، اصم، الکن

رودی در هند، رود مقدس هندوها، لال و بی زبان

گویش مازندرانی

لال

لال – گنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

لال

(تک: لولو) کسپرچ ها مروارید ها لال بودن گنگی بی زبانی. زبان گرفته، گنگ، بی زبان، مقابل گویا

تعبیر خواب

لال

لال: (لال بودن) به دیگران اعتماد نکنید
دیدن آدمهای لال: شما از یک راز آگاهی خواهید یافت
- لوک اویتنهاو

شما لال هستید: مشاجره سختی درخانواده در پیش دارید
شما توانائی حرف زدن ندارید: از معامله و ماجرا بپرهیزید
افراد خانواده لال هستند: یک نوزاد با نقص عضو بدنیا می آید.
اشخاص دیگر لال هستند: نقشه هایتان را برای دیگران هرگز بازگو نکنید
- کتاب سرزمین رویاها

لغت نامه دهخدا

لال

لال. (ص) زبان گرفته. (برهان). بی زبان. مقابل گویا. که گفتن نتواند. که گفتن نداند. اَخرَس. گنگ. اَبکم. بکیم. (منتهی الارب):
روزی به بدش هر که سخن گفت زبانش
هر چند سخن گوی و فصیح است شود لال.
فرخی.
من جز که به مدح رسول و آلش
از گفتن اشعار گنگ و لالم.
ناصرخسرو.
گاه سخن بر بیان سوارِ فصیحیم
گاه محال و سفه پیاده و لالیم.
ناصرخسرو.
از آن پس کم فصاحت بنده گشته ست
چگونه بنده باشم پیش لالی.
ناصرخسرو.
پسری داشت لال و نابینا پیش آورد که دعا کن. (قصص الانبیاء ص 190). آن پیرزن می آمد و آن پسر لال و زن و کودکی بر دوش گرفته. (قصص الانبیاء ص 191).
بجنب قدر رفیعش مدار انجم پست
به پیش رأی منیعش زبان حجت لال.
انوری.
گوش آن کس نوشد اسرارجلال
که چو سوسن ده زبان افتاد لال.
مولوی.
|| رنگ سرخ. (برهان). به معنی رنگ سرخ مشترک است میان فارسی و هندی. (غیاث):
دو لب چو نار کفیده دو رخ چو سوسن سرخ
دو رخ چو نار شکفته دو لب چو لاله ٔ لال.
عنصری.
|| (اِ) لعل. بلخش. بدخشی. نام جوهری است گرانمایه که رنگ آن سرخ باشد و بهترین اجناس آن از کوه بدخشان حاصل شود و معرب آن لعل است. (جهانگیری). لعل و آن گوهری است گرانمایه که معدن آن در بدخشان است و به عربی لعل گویند و بعضی گویند لعل معرب لال است. (برهان). صاحب آنندراج گوید. در رساله ٔ خواص جواهر گفته لعل در روزگار قدیم نبوده وقتی به زلزله کوهی خراب شد و لعل پدیدار آمد و آن گوهر به هفت لون متغایر است و بهترین آنها رنگ رمانی است از این جهت لعل را لال گویند که سرخ است و همچنین لاله و لالکاکه در اصل لال لکا بوده یعنی سرخ سختیان و لالس نوعی از بافته ٔ ابریشمی است سرخ رنگ مخفف لال لاس مرکب از لال مذکور و از لاس که نوعی است از ابریشم فروتر از انواع دیگر. (آنندراج).

لال. (اِخ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری. (منتهی الارب).


گنگ

گنگ. [گ َ] (اِخ) نام قبله ٔ پیشینیان است که بیت المقدس باشد. (برهان). رجوع به گنگ دژهوخت شود.

گنگ. [گ ُ] (ص) لال. و به عربی ابکم خوانند یعنی شخصی که به ایما و اشاره حرف زند نه به زبان. (برهان) (آنندراج). اَخْرَس. (زمخشری) (مهذب الاسماء). اَبْهَم. اعجم. عَجماء. مُستَعجِم. (منتهی الارب). ابکم. (ترجمان القرآن). بکیم. (نصاب):
گویی زبان شکسته و گنگ است بت تو را
ترکان همه شکسته زبانک بوند نون.
عماره.
سخن پرسی ازگنگ و از مرد کر
به داد اندر آیی نیاید به بر.
فردوسی.
آن تویی کور و تویی لوچ و تویی کوچ و بلوچ
آن تویی گول و تویی دول و تویی بابت گنگ.
خطیری.
به حدیثی که رود بند بر ابرو چه زنی
همچو گنگان نتوان بست به یک بار دهان.
فرخی.
از حجت اگر گنگ نخواهی که بمانی
در پیش خداوند سوی حجت کن گوش.
ناصرخسرو.
در فحش و خرافات عندلیبی
در حجت و آیات گنگ و لالی.
ناصرخسرو.
تات نپرسند همی باش گنگ
تات نخواهند همی باش لنگ.
مسعودسعد.
قایل او بس، تو گنگ باش و مگوی
طالب او بس تو لنگ باش و مپوی.
سنایی.
هر زمان شعر توآرد برِ ما این کل کور
نعره بردارد گوییم نه گنگیم و کریم.
سوزنی.
دائماً هر کرّ اصلی گنگ بود
ناطق آن کس شد که از مادر شنود.
مولوی.
جز مگر مرغی که بد بی جان وپر
یا چوماهی گنگ بود از اصل و کر.
مولوی.
کند هرآینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال.
سعدی (گلستان چ قریب ص 199).
- حروف گنگ، حروف غیرمصوت.
- گنگ ده زبان، گنگ صدزبان، گل سرخ. (ناظم الاطباء). سوسن. (رشیدی).
- گنگ زبان،لال:
کسی که ژاژ دراید به درگهش نبود
که خوب گویان اینجا شوند گنگ زبان.
فرخی.
- امثال:
... خر گنگ بهتر از گویا.
خاقانی (از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 734).
دائماً هر کرّ اصلی گنگ بود
ناطق آن کس شد که از مادر شنود.
مولوی.
مثل گنگ خواب دیده.:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش.
؟ (از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1480).
گنگ اندر حدیث و در آواز
به که بسیارگوی بیهده تاز.
سنایی (از امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1327).

فرهنگ معین

لال

(ص.) بی زبان، گنگ.

فرهنگ عمید

لال

کسی که زبانش می‌گیرد و نمی‌تواند درست حرف بزند، گنگ،

مترادف و متضاد زبان فارسی

گنگ

صامت، مبهم، ابکم، اصم، الکن، بکم، بی‌زبان، لال،
(متضاد) گویا

معادل ابجد

لال و گنگ

157

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری